شعر پاییز اخوان ثالث
آسمانش را گرفته تنگ در آغوش
ابر؛ با آن پوستین سردِ نمناکش.
باغ بی برگی،
روز و شب تنهاست،
با سکوت پاکِ غمناکش.
سازِ او باران، سرودش باد.
جامه اش شولای عریانیست.
ورجز،اینش جامه ای باید .
بافته بس شعله ی زرتار پودش باد .
گو بروید ، هرچه در هر جا که خواهد ، یا نمی خواهد .
باغبان و رهگذران نیست .
باغ نومیدان
چشم در راه بهاری نیست
گر زچشمش پرتو گرمی نمی تابد ،
ور برویش برگ لبخندی نمی روید ؛
باغ بی برگی که می گوید که زیبا نیست ؟
داستان از میوه های سربه گردونسای اینک خفته در تابوت پست خاک می گوید .
باغ بی برگی
خنده اش خونیست اشک آمیز
جاودان بر اسب یال افشان زردش میچمد در آن .
پادشاه فصلها ، پائیز .
برچسب : نویسنده : alisan hormaateshgh بازدید : 335
برگشتم به همین شهر... به مدت 12 روز برای گرفتن مدرک نهایی و البته شرکت در مراسم.
میخوایم با هم فراغت از تحصیلمون رو جشن بگیریم...
میخوایم یه شنل قرمز بپوشیم و کلاهی که بینگولک داره سرمون بذاریم و هی خوشحال باشیم که رفت و آمدمون و تنهاییامون و بی پولیامون بیخودی نبوده...
میخوایم 2 نفر مهمون با خودمون ببریم که وقتی با لبخند میریم اون کاغذ گرون قیمتو بهمون بدن از این ور سالن برامون دست بزنن
میخوایم هی عکس بگیریم و همه جا نشون بدیم و وانمود کنیم که خیلی زیاد دانشمندیم
میخوایم وسط همهمه های رووزانه چند روزی رو الکی خوشحال خوشحال باشیم
همین...
برچسب : نویسنده : alisan hormaateshgh بازدید : 353
و شب ها راه نمی رفت،
تا تو
هوای شهر به سرت زد
حالا
هزار سال است
دریا، گیج
هی می رود
هی برمی گردد..
"الیاس علوی"
برچسب : نویسنده : alisan hormaateshgh بازدید : 362
برچسب : نویسنده : alisan hormaateshgh بازدید : 351
عید غدیر امده شهد شهیر امده
در صف یا ر ببین هم جبرئیل امده
کوه منا گشته زنور عطر زنور امده
پیام جان به جان حق زراه دور امده
برچسب : نویسنده : alisan hormaateshgh بازدید : 336
شیشه ای می شکند......
یک نفر می پرسد که چرا شیشه شکست؟!
مادری می گوید:((شاید این دفع بلاست...))
یک نفر زمزمه کرد:
((باد سرد وحشی مثل یک کودک شیطان امد ، شیشه پنجره را زود شکست.))
کاش امشب که دلم مثل ان شیشه مغرور شکست ، عابری خنده کنان می امد ، تکه ای از ان را
بر می داشت ، مرهمی بر دل تنگم می شد.
اما امشب دیدم ، هیچ کسی هیچ نگفت...
قصه ام را نشنید...
از خودم می پرسم ، ارزش قلب من از شیشه پنجره هم کم تر بود...؟!!!
برچسب : نویسنده : alisan hormaateshgh بازدید : 376
پی نوشت 1 : در این ایام فرخنده که عید امامت وولایت است از مولایم علی استمداد می جویم
پی نوشت 2 : این اشعار و ادامه مطلب را تقدیم می کنم به تمام آنهایی که صادقانه در راه مبارزه با نفس خویش از هیچ کوششی فرو گذار نمی کنند
پی نوشت 3 : دوستان بیائید برای هم و عاقبت بخیریمان دعا کنیم زیرا نیک میدانم دعای خوبان زود از استغاثه های بندگان ناچیزی همچون من مستجاب خواهد شد
"حوا " هنوز ابري و "آدم" دوباره مست تا كي به انتظار خدا دست روي دست
افسوس چشمهاي تو كاري نمي كند نفرين به اين زمانه و اين روزگار پست
خطي نمي نويسي و حرفي نمي زني شاعر مگر مداد غرورت شكسته است ؟
شيطان هنوز وسوسه ي اتفاقهاست يك سيب سرخ لك زده آيا هنوز هست ؟
تاريك مانده فاصله هاي ميان مان تا كي براي حادثه بايد دخيل بست ؟
حوا ! چقدر پير شدي گيس هات كو ؟ آدم ! چقدر زود قد و قامتت شكست !!
يك روز دير مي شود بايد قبول كرد حالا بيا سكوت كن و دست روي دست
برچسب : نویسنده : alisan hormaateshgh بازدید : 344
برچسب : نویسنده : alisan hormaateshgh بازدید : 359
منبع: وبلاگ یک پزشک
برچسب : نویسنده : alisan hormaateshgh بازدید : 404
من از خدا خواستم به من توان و نیرو دهد
و او بر سر راهم مشکلاتی قرار داد تا نیرومند شوم.
من از خدا خواستم به من عقل و خرد دهد
و او پیش پایم مسایلی گذاشت تا آنها را حل کنم.
من از خدا خواستم به من ثروت عطا کند
و او به من فکر داد تا برای رفاهم بیشتر تلاش کنم.
من از خدا خواستم به من شهامت دهد
و او خطراتی در زندگیم پدید آورد تا بر آنها غلبه کنم.
من از خدا خواستم به من عشق دهد
و او افراد زجر کشیده ای را نشانم داد تا به آنها محبت کنم.
من ار خدا خواستم به من برکت دهد
و خدا به من فرصت هایی داد تا از آنها بهره ببرم.
من هیچ کدام از چیزهایی را که از خدا خواستم،دریافت نکردمولی به همه ی چیزهایی که نیاز داشتم رسیدم.
برچسب : نویسنده : alisan hormaateshgh بازدید : 220